about the lost appealance | |
|
فکرشو بکن! دکتره - یه جوری که «**ن لقّ خودت» لای تکتک کلمههاش حس میشد -
برگشت در جواب، بهم گفت: «.since the first time she went to school ...» † صبحبهخیر گلم، نمیخواستم بهخاطر همین قضیه بیدارت کنم. اما خب حالا که خودت بیدار شدی، بذار بهت بگم. که مغز معیوب من تماماً دارد کار دستم میدهد. که ۱۳ ساعت خواب دیشبم، کاملاً ارادی بود؛ بیدار میشدم و حس میکردم اطرافم را و دلم این آیدین را نمیخواست و باز میخوابیدم. گلم، بیا این آیدینه برای تو. شش دانگ بهنامت میکنم. اما بذار من تو خواب، باز به همه معصومیتهای گمگشتهام سفر کنم. بذار اگه بیدار شدم دیوانهوار با چشمهای سرخ و ریشهای مشوش و موهای مجعّد و تن متعرّق، اندکی نگاهت کنم و پیش از آنکه از این دنیا گریهام بگیرد، باز بخوابم. گلم، هم تو از توضیحدادن بدت میآید، هم من -- بالاخره همینکه بهنظر هم باهوشیم باید جایی ما را در رودرواسی بیاندازد دیگر. همین که - خب خودت بهتر میدانی - که این «سایکودراما»یی که برای این نشخوارکنندگان جک است، برای ما (بهطرز چندشآور و اجتنابناپذیری) خاطرهاست. گلم، به مامانم هم چیزی نگو؛ نگران میشود. طفلک، همه امیدش به بیداریهای من است. طفلک هیچ از معصومیتهای دنیای خواب من - که مرا از گناههای [عظیم و یواشکی و متعفن و] منقضی شدهام در این دنیا، منزجر میکند - نمیداند. طفلک، در من هنوز دنبال همان پسرک مماغ-درازی میگردد که در فرودگاه به گردنش گل انداختند -- هر گناه من، میشود نیم ساعت تأخیر در فرود هواپیما، فوقش. مادر است دیگر؛ با کلّه یا چرخ یا دم، هواپیما بالاخره باید فرود بیاید. † بیدار میشوم. اینجا هنوز تهران است. من هنوز بین شنبهها و دوشنبهها تلوتلو میزنم و بهروی خودم نمیآورم همهی بدهیهایم به آن خرابشدهی ۷طبقهی عظیمِ لذیذِ کثیف را. بیدار میشوم. اینجا هنوز تهران است. اینجا اخبارها با بند تُمبون از اینترنت آویزان میشود. اینجا پر است از جای سرخی و کبودی عدم توانایی تطابق (و نه توانایی عدم تطابق) ِ منِ تلویحاً-عقدهای با محیط -- به دَرَکِ من و شما، همگی با هم، که من بعد از بیست و فلان قدر سال، هنوز آدم اجتماعیای بار نیامدهام. گلم، پنجره را باز کن و به پرندهها سلام کن. اگه آبِ حمام هنوز یخ است، خودت فحش به صاحبخانه بده. بعد با آخرین پسانداز من، زنگ بزن یه تعمیرکار بیاید با شوفاژ ور برود. اگر پساندازمان به صفر رسیده و مجبوری آخرین النگویت را بفروشی (و نام فروشنده را «توانایی عدم تطابق» (به خیال خودت) ذکر کنی)، همین الآن برو محضرخانه و طلاق را غیابی (یا از همین مدلهای بقایی (یا ابقایی؛ همان survival)) بزن. من از اوایل دهه دوم زندگیام، یه چیزهایی از شوفاژ و کولر و شیرآب یادم مانده [است]. گلم، اگه خواستی و عادت داشتی، شب میتونی برگردی به همین تخت. گلم، اگه دیدی به فلاکتِ مصیببارتری - از اینی که هست - افتادهم، خواهشاً زیاد خودت رو به زحمت ننداز. به مامانم هم چیزی نگو. یعنی چیزی نگو که بخواد بهت/بهمون نقدی پول بده. فوقش بگو «ببخشید خانم دکتر مزاحمتون میشم؛ فقط خواستم بگم irish cream ِ آیدین تموم شده». همین. مرسی. |
9:49 PM |