L.A.U.D | |
|
خلسهی من در آتش،
صدای تستس قطرهها روی زغال داغ، و نالههای زنی در بکگراند. من خشکترین آیهی باران در تاریخ تحوّل این قوم بودهام. خلسهای خالیست؛ من در توهم وحشی تمام بیوههای این قوم اقامت دارم. خلسهای بارانیست؛ من در توحّش وهمگونهی تمام سوگواریهای این قوم رخنه کردهام. و بی آنکه دفن بشوم، از گوری به گور دیگر میتازم. خلسهی من در خواب، وقتی آتش آخرین قطرههای من را هم میرباید و نالهی هیچ بیوهای هرگز مرا در خواب رام نخواهد کرد. خلسهای خیس. دورتر از تمام تابستانهایی که میشود تصوّر کرد. |
1:28 AM |