I had had a blue kite in my right hand, the last time I saw a beautiful rose. | |
|
گاو بودهام حکماً، سهواً، شرعاً
که یکشبه بلعیدم تمام آن همه خاطرهها را؛ گل و خار با هم، عمداً. و حالا فرارسیده روزی که بهیاد آوردنشان، بالا آوردنست -- وقتی دیگر پایینتر از این نمیروند، عمراً. و من باید نشخوار کنم و نشخوار کنم تا بدَرّاند همه معدهام را، با استایل نارسیستانهای، جبراً. |
2:07 AM |