The curse the demon-of-curse never used to use | |
|
احساس ِ
حسادت، فحش به تمام متنباز-بازیهایِ از رویِ باکلاسی، وحشت، فوبیای از دست دادن تواناییهای بالقوه، فوبیای از دست دادن تمام «ایّاک نعبُدُ»ها، فوبیای از دست دادن تمام «ایّاک نستعین»ها ی ِ خدا؛ وقتی دید بندهاش اوّلین مخلوق lovable مصنوعی را ساخته. احساس ِ دایورت به درب غربی دَرَک، چیرگی، فدای سرم، «من نه دوست دارم نصیحت کنم، نه دوست دارم نصیحت شم»، میارزد آدم حقوق یک ماهش را بدهد تا یک هفته آخر تابستان را کنار یک کلبه چسبیده به یک دریاچهای ساکت به ماهیگیری بگذارند، قبل از خواب فقط دوش میچسبه، دافهای جوونیهای ما هم داف بود، اینا ام دافن آخه؟!، برنامه آخر هفته توچال، برفبازی، آخرش هم پیر شدم، اما راضیام، اوه عزیزم، بمیرم الهی، چرا حالا؟، ی ِ خدا؛ وقتی بندهاش اوّلین باگِ آن مخلوق مصنوعی را دید و ناامید شد. |
1:10 AM |