† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
When He In Idle



«دینگ ... دینگ ...»
خدا آمد دید ابراهیم با تضرّع سر به آسمان برآورده که «اگر هستی، اثری»...
خدا گفت «هه، آقا رو!»
بعد از پشت صندلی پا شد و رفت تا قهوه‌ای بساط کند.

نرسیده به در، جلوی آینه خودش را دید؛
برگشت و کلیدی را فشار داد و فوراً به سمت آشپزخانه و صدای قل‌قل کتری رفت.

آن پایین، یکهو
باران بارید.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.