I am in your inbox. Type "Jack" and hit "Search" | |
|
شبهایی که مصداق/عنوان «but tonight» به خودشان میگیرند،
صبح روز بعد به سمبلی از «Life is bigger» تبدیل میشوند و خاطرهی cute بودن من، فقط یک خاطره باقی میماند. مثل Jackی که از جعبه بیرون مییاد و آنقدر تلو تلو میخورد تا کاملاً ثابت بشود و به اسطورهی «انرژی جنبشی = صفر» تبدیل بشود. بعد فقط ته چشمهایش میلرزد. (گور پدر انرژی پتانسیل). بعد Aliceی، پیدا میشود که برش گرداند توی جعبه و اشباعش کند از انرژی پتانسیل گرفته شده از ماهیچههای ظریف Alice. □ عزیزم من سالهاست «نه گفتن» را یاد گرفتهام؛ هفتهی دیگر هم فاینالاگزم «نگفتن» دارم. استادمان باحال است؛ با یک نگاه به برگهی سفید میتواند بفهمد چیزی ننوشتهایم یا هیچچیز نوشتهایم. □ بچه هم که بودم، کسی من را به مهمانی دعوت نمیکرد. من بودم و آب پرتقال و لیست کتابهایی که باید خوانده و سپس مرتب میشد. ... من ماندهام و آب پرتقال و TODO لیستی که تمام اطرافش را لکههای خواب و شمع و دِیدریم پوشانده. |
11:57 AM |