† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
The "4 in the morning" at which Chris was asleep



حکایت همان مرد گاریچی در حسرت مرگ و اسبش بود...

دست دخترک را گرفتم و کشیدم و کشیدم؛
کمی مانده به مقصد/مقصود
حوصله‌اش سر رفت و بی‌تابی کرد
- شاید هم خواب یه ماهی دیده بود -

چرخ گاری در رفت؛
اسب رم کرد؛
گاریچی سیگار دیگری کشید
و دخترک رفت که رفت.

ما ماندیم و اندازه بیست و چند سال دیگر صبح به‌خیر
که هر روز سهم همسایه‌ها را ازش می‌پردازیم و با لب‌خند
طلوع خورشید را در امتداد بزرگ‌راه تماشا می‌کنیم.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.