All about the red parts of my body - those you forgot to touch | |
|
عطرِ زن یعنی،
همین لعنتیای که بعد از رد شدن دختر همسایه روی پلهها میماند و تلخی نگاه منی که به چهرهاش هرگز نگاه نکردهام. و فکر میکنم احمق است، با کفشهای نوکتیز - تنها چیزی از او که دیدم - که، آدم عطر قرمز نمیزند؛ آن هم یک هفته مانده به عید. یادم میماند ولی، رنگش، لعنتی. با کفشهای نوکتیز فقط یک زن میتواند عطر قرمز بزند، چون میداند که یادِ آدم میماند لعنتی. † عطر زن یعنی، همینهایی که میشود در هر ولنتاینفروشی عشقولانهای (حتی سالها بعد از ولنتاین) در شیشههای «۲ تا بخر، ۳ تا ببر» خرید و فکر کرد به احمقی که با این بو، خوشگل میشود. و احمق دیگری که با این بو، میخوابد و با این بود، میخندد و بر این بو، لعنت میفرستد. و چه زود فراموش میشود. † عطر زن یعنی، همانی که س و الف و نون یک متغیر boolean برایش میگیرند. و من، من ِ احمق، من ِ احمقی که از بچهگی یا باید کشف میکردم یا باید کشف میکردم (و میباختم، و کشف میکردم)، من ِ احمق با حافظهای که، بعد از پنجسال دارم تمام بیتهایش را بهصورت عشقی و *خمی میمالم به هم (تا شاید چیزی بهغیر از | و & و ^ سرشان بیاید و گم و گور شوند)، من ِ احمق که هر احمقی از MD5ِ هشت سال اخیر حقیرانهام، یک «شما آیندهی روشنی» نشانم میدهد تا با آن توی تخت بالا و پایین بپرم، من ِ احمقی که ماههاست از ساعت دیواری میترسم، ...، تفسیر صبورانهای از هر قطرهاش میکنم. بلکه شاید باز... □ عطر زن، یعنی تنها چیزی که از تو یادم رفته است، سالها. قبرت بوی کاج و زمستان میدهد. میدانی؟ نمیدانی! مورچههایی که فتوای علمی و اجتهادی نبش قبرت را - در scale خودشان - دارند هم نمیداند! میدانند؟ هرگز! کاج بوی زمستان را میداند، زمستان بوی کاج را میداند؛ و من میان پریشانی ِ تمام خیانتها، شکایتها، حماقتها، بوی زمستان و کاج را به تنم میمالم تا شاید اینیکی همیشه یادت بماند. |
8:14 PM |