† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
You : "BRB", Me : "TYT"



جوراب‌هایم
کنار شومینه
سوخت؛
لعنتی.

سولوشِن، همینی بود که
؛ امشب بارید
؛ دی‌شب من را پست‌ترین مردِ تهران کرد
؛ پری‌شب من را به خنده انداخت
؛ هفته‌ی پیش من را ترساند
؛ فردا من را کوتاه‌تر می‌کند
؛ هفته‌ی دیگر تو باز می‌خندی
و به‌طرز کثیفی یادمان می‌رود.

جوراب‌هایم
را
دوست داشتم، لعنتی.

بیش‌تر از تو نه ولی،
- وقتی به آیدا توضیح می‌دهم و یادم می‌افتد قرار بود دیگر برای همیشه بخندم -
لعنتی.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.