364, or, About the last time it took one year from "my best next move" to "my next best move" | |
|
بار گناه روی شانهام؛
یاد لبخندهای معصومانهی تو و برق چشمها و دندانهایم وقتی حسّابی پست میشدم اوّل صبح، آخر شب. دندانهایم را هر شب پولیش میزنم و میاندازم توی لیوان، چشمهایم را هم که بردی تو، کندیشان؛ اما تو بخند! شانههایم را بالا میاندازم؛ جهنم هم دلقک میخواهد، کور اش بامزهتر است مگر نه؟ □ باید همان شب اوّل تا خوابش برد، میآمدم میکشتمـت، بعد میانداختمت پشت اسب میبردمـت یه جای خیلی دور. صبح فکری برای زنده کردنـت میکردم. † بیلی گفت خواب فرشتهی من رو دیده؛ با مشت زدم تو شیکمش. گفت خیلی هم مطمئن نبوده که فرشتهی من بوده؛ با مشت زدم تو شیکمش؛ میدونستم اگه به چیزی مطمئن نبوده، اون چیز باید خواببودن اش باشه. نگام کرد و رفت. بقیه هم ترسیدن. جلو بقیه نمیشد گریه کرد. جلو بقیه نمیشد گفت که چهقدر سخته باور کردنش. به بقیه نمیشد گفت ساکت بمونن وقتی داشتن با ترس زل میزدن؛ چون هر لحظه ممکن بود که تو رد شی و همهی ترسشون تبدیل به ترشحات هورمونهای گل و بلبل درونریز بشه. † به جان خودم همزادپنداریـه عمدی نبوده. تقصیر من چیه هر چی فیلم میبینم، شخصیت اوّلش همون حماقت من رو میکنه و کارگردانـه روش نمیشه بگه کار جامعه بوده و من هم که بدجوری با خدا رودرواسی دارم. بگو نمیترسی تا نترسم؛ بگو دیگه قایم نمیشی تا بیام بیرون؛ اما یادت نره هرشب یادم بندازی که تو زن بودهای. لعنت بر تو. |
10:01 PM |