I do. But it doesn't get done; get down; get dawn | |
|
آخرش نه مولی از رؤیاهای تو خسته میشود
نه تو از رؤیا بافتن برای مولی خسته میشوی نه کالیگولا از رؤیا شدن و زیر لب خندیدن. من اما، از هر سه تان خسته میشوم و آرام در خیابانهای شهر قدم میزنم/میرانم آنقدر که یا دلم برای مولی بسوزد یا دلم برای تو تنگ بشود یا به کالیگولا حسودیام بشود. بعد میآیم و مینویسم - میبینی که؛ آنقدر که یا ارضا بشوم یا بدانم مولی حواسش پرت میشود یا تو تمرکزت بههم بریزد یا کالیگولا بجنبد. خسته میشوم اما، زودتر زودتر از آنکه ارضا بشوم. مثل همیشه. خسته میشوم زودتر از آنکه ارضا بشوم و میآیم میخوابم - نمیبینی. هیچوقت ارضا نشدنهایم را ندیدی؛ خسته بودی، شاید؛ نه اما، تمام چشمانت را صرف رؤیا دیدن میکردهای. |
8:39 PM |