void DanglingExceptions(Source &MemoryLeak, Logger *log = NULL); | |
|
خودت هم میدانستی؛
از اوّل قرار نبود اینجوری بشود. قرار بود نصف جزیره مال من باشد، نصف دیگرش مال تو بعد روزهای تعطیل بیائیم نصفههای همدیگر را ببینیم و بدویم زیر باران - یا بهقول آلیس، با صدای فندق شکستن سنجابها - ... که زد و جزیره دیگر رشد نکرد. □ جزیرهی خوب، جزیرهایست که همیشه چیزی برای تمام نشدن داشته باشد؛ مثلاً هرازگاهی یک تپهای، آتشفشانی، چیزی ازش بزند بیرون. جزیرهی بد، جزیرهایست که تمام بشود؛ و بدتر وقتیکه غصهاش بگیرد و دل صاحبش را - که بخواهی نخواهی خسته میشود و جزیره را ترک میکند به مقصد نیویورک - بلرزاند. □ فکر کردم مرامی هم که شده، بیخیال اِن.وای میشوی. نشستی و نگاه کردی -- توی چشمانت پر از رفتن بود؛ فکر کردم تازه میخواهی بیای نیمهی من را کشف کنی که بلندگو داد زد «مسافرین اِن.وای، هرچه سریعتر...» |
1:31 AM |