† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Bloody Typesetting



... و رندی
... ماکارونی تمبرهندی




و یادت می‌ره که من رو باز جا گذاشتی؛
لای دفتر، آویزون از طاقچه، جلوی در ورودی فِرانت‌اِند (همون‌جا که همیشه می‌گفتم فقط غریبه‌ها باید ازش وارد شن)، پشت در عقبی بَک‌اِند (که دیگه سالهاست کسی مثل من و تو اون‌جا نمی‌خوابه)



...
... که بهش می‌خندی




یادمان رفته خندیدن؛
کودکی که در ما مُرد را باید یا زود خاکش می‌کردیم، یا می‌دادیم تاکسی‌درمی (مومیایی)‌...

این‌جوری که لاشخورها گازش زده‌اند، فقط بوی تعفن‌ش بلند شده -- آن‌ها لب‌های‌مان را کبود و دندان‌هایمان را زرد کرده...

مال تو هم درد می‌کند؟


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.