† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Semiconservative unstructured reminiscence, with cream and sugar



دهان جادوگر باز است
و من قرارست امشب کنارش بخوابم و حباب‌های سبزی که نیمه‌های شب از دهانش بیرون می‌آید را نگاه کنم.



دهان جادوگر باز است
اما او به خواب نمی‌رود
و من فقط می‌ترسم.



صدای برده‌های جادوگر که خودشان را به میله‌های درِ داخلی سیاه‌چال می‌کوبند
تا این بالا می‌یاد
.
من به چشم جادوگر نگاه می‌کنم
جادوگر به چشم من
.
.
.
چشم امید همه‌ی برده ها به من است
چشم امید من به چشم جادوگر
چشم جادوگر به چشم من
.
.
.
تا این‌که من پلک می‌زنم
جادوگر می‌خندد
برده‌ها نعره می‌کشند.



می‌دانم اگر روزی بیاندازدم در سیاه‌چال، اوّلین جایی‌ام را که برده‌ها در می‌آورند چشم‌هایم است.
می‌دانم.



می‌خوابم
و خواب می‌بینم جادوگر - وقتی خوابم - آرام آرام مرا تا نزدیک میله‌های سیاه‌چال روی زمین می‌کشد
و من میله‌های زنگ زده‌ی سیاه‌چال را محکم می‌گیرم
و جادوگر می‌خندد
و حباب‌های سبز رنگی که از دهانش - موقع خندیدن - بیرون می‌آید
روی هوا معلّق می‌ماند.

بیدار می‌شوم
دهان جادوگر بسته است
و دست‌های من سیاه.



بیدار می‌شوم
جادوگر خواب است
و من بین قساوت قلب جادوگر و سرنوشت برده‌ها، می‌لولم

جادوگر
آرام‌ست ولی،
آن‌قدر که فارغ از قلبش
می‌شود حباب‌های سبز را بوسید.

می‌خوابم
و آرزو می‌کنم جادوگر وقتی من خوابم بیدار نشود.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.