† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Lesson one, First continuant break



دیر نیایی بانو،
همین امشب مانده
همین یک دست؛ همین یک پک؛ همین یک چشم...

دیر نیایی بانو،
صبح شود همه بیدار می‌شوند
و بعد نه من‌ی مانده؛
نه تویی...
گوساله‌ای شاید سر بریده شود.

دیر نیایی بانو،
خوابمان می‌گیرد؛
رو به در - سفارش داده‌ایم در به قبله باز شود -
- و صلیب، این طرف در باشد -
- و زنگوله را شب ها روی سایلنت می‌گذاریم -
- و تو کلید را نبرده‌ای سهواً -
پای پنجره،
خوابمان می‌گیرد.

دیر اگر بیایی،
بیدار نمی‌شویم؛
بیدار هم که بشویم، همه بیدار می‌شوند.
می‌فهمند تو آمده‌ای؟
مگر سرخی را از انگشتانم ببینند،
و گرمی را از دستان تو.



و سرد است؛
چله‌ی بهار چیزی کم‌تر از چله‌ی تابستان ندارد
اگر دیربیایی
تا چله‌ی زمستان منتظر می‌مانم؛
همین امشب، تا صبح.



دیر نیایی بانو
پیر می‌شویم
پیر شویم و بیایی،
دیگر دیر شده
نمی‌شناسی‌مان
خون گوساله خشک شده
صلیب زنگ زده،
رنگ قبله از یادمان رفته.

دیر نیایی بانو،
همین امشب ایستگاه‌ها منتظرند
همین امشب من دو بلیط خریده‌ام
همین امشب ناقوس دو زنگ نواخت
همین امشب دو زمستان گذشت
دو عابر رد شد
گربه به‌دنبال دو موش دوید
و من در ایستگاه خوابم برد

از خواب پریدم
- دیر یا زود -
آمده‌ای؟
آمده‌ای و رفته‌ای؟
نیامده‌ای؟
رفته‌ای فقط؟
آمده‌ای و نرفته‌ای؟ کجایی پس؟

صدا می‌آید بانو،
از وقتی آمده‌ای
دیگر دیر نمی‌شود؛
هرگز.
تا صبح.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.