Lesson Five, delayed projection of holidays on surface | |
|
همین دفعهی آخر که سرما خوردم هم همینطور شد؛
[خالی] نشستم ... و نشستم، و نشستم... و یادم رفت که نشستهام. □ □ شهروندان عزیز توجه کنید، شهروندان عزیز توجه کنید، اگر به فکر خودتان نیستید، به فکر گرگها باشید؛ آنها ممکنست از گرسنگی بمیرند. شهروندان عزیز... □ □ گرما در آغوش، سیب در دست، خاطرات [Packed & got dressed] روی طاقچه - در حال خاک نوشیدن، تو ثابتی. بیدار میشوم، نشستهای و من - با اینکه بیدار شدهام - دارم راه میروم. ترسیدهام، شاید. بیدار میشوی و من گرما در آغوش، سیب در دست، خاطراتِ روی طاقچه را، گردگیری میکنم. ثابتی. دلگیری. |
4:02 PM |