Swimming still in a still wild OhCEAN of stainless still | |
|
سگمصّب مثِ سگ مست بود،
تقصیرش نبود، حالیـش نبود... † دارد یادم میافتد؛ دارد یادم میافتد؛ دارد یادم میافتد که چهقدر سعی میکردم یادم نیافتد. دارد یادم میافتد که چهقدر سعی کردم پلههای شکستهی آن نردبان شکستهی کوفتی را ندیده بگیرم و از آن بالا بروم، و نشد. دارد یادم میافتد که چهقدر برایـم قلّاب گرفتی و خودت پایین ماندی تا بروم چرخی بزنم؛ و رفتم؛ و خواب بودی، وقتی برگشتم. دارد یادم میافتد که چهقدر ساده و ساده از خوابیدنهای تو فرار کردم، مرگ ساختم، دفن کردم، فریاد زدم؛ و تو همهاش خودت را بهخواب میزدی، تا من نلرزم. دارد یادم میافتد که چهقدر سعی میکردم فراموش کنم، فراموش کنم، فراموش کنم. ... دارد میسوزد، کتری هم؛ انگار. † گامهای محکمتر بر می دارم. کفشهای سبکتر می پوشم. گامهای آهستهتر بر می دارم. از جنس پر، کاه، سرما که نشنونی، بخوابی، بخندی، نلرزی، بمانی، نمیری، بخندی. گامهای سادهتر بر می دارم. کفشهای سادهتر می پوشم. خندههای سادهتر - ؟ سادهتر از این؟ - «آبِ معدنی لطفاً». |
1:40 PM |