† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Empty Zippo, the Blah



کافی‌ـست – گاهی – به آسمان نگاه کنی؛
برف می‌بارد
و اگر تمدن را پدران ما کشف نکرده بودند،
تا صبح دفن می‌شدیم!



برف،
می‌بارد!
...
می‌رود زیر زمین، تا رودخانه‌ها را پر کند...



برف،
می‌بارد؛ تا وقتی یخ‌ زد،
لیز بخوریم و بمانیم
لعنت بفرستیم یا بخندیم یا دژاوو بزنیم...



یادم باشد،
دفعه‌ی بعدی که با خرسندی (و اشتیاق)
جلوی آینه‌ی بخار گرفته ایستادم و در نهایت تعجیل مواظب هم بودم که زخم نشود صورتم،
و حس کردم دل‌ـم برای هیچ‌چیزی تنگ نیست،
به این فکر کنم
که شاید خیلی زود،
زود،
خیلی زود،
دل‌ـم برای همین روز(ها) تنگ بشود.



با همان ترانه‌ی همیشگی
- پیانوی معروف الئو –
دفن می‌کنیمـ
(اگر بیاندازیم توی رودخانه، پشت‌سرمان حرف در می‌آورند...)
ـت...



شب‌ها،
فقط جاز، ( قهوه‌ای و خاکستری و نارنجی و قهوه)
...

نه که بی‌خوابی به سرم زده باشد، نه؛
فقط
می‌ترسم...



برف نمی‌بارد؛
فقط یخ می‌زند
می‌ترسم...

{
اگر خیلی بخورم،
گیج بزنم،
منگ و پاتیل بیام بیرون
بعد روی پل
هول‌ـم بدی پایین تو رودخونه،
خیس نمی‌شم که بپّره -- سرم می‌خوره به یخ
و تو رو می‌بینم که اون پایین
با چشم‌های بسته، پشت یخ‌ها، سفید (مثل همیشه) دراز کشیده‌ای...
}

می‌ترسم،
من باید به یخ بـknockـم یا تو؟

بیداری؟


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.