† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
e.g. scooters, vacation, fall



آدم،
تا جوونه بیزی‌ـه!
پیر که شد،
پیر که شد...
پیر که شد ...
پیر که شد می‌ره می‌شینه روبه‌روی شومینه، یه پاش‌و می‌ندازه رو اون یکی پاش، عینک‌ش‌ُ چندرغاز بالاتر می‌ذاره، کُت‌ـش رو می‌ندازه بالا؛ و سعی می‌کنه کتاب بخونه
و خودش رو بذاره جای نقش اوّل داستان
– که هنوز جوونه –
و به‌یاد نیاره،
روزایی که جوون بود
و فکر می‌کرد
هیچ‌وقت کارش به کتاب خوندن پای شومینه نمی‌کشه.

□ □

پل آهنی،
...

یه پلیس گذاشته‌ان دمِ پل، که هر کی خواست خودش‌ُ پرت کنه تو رودخونه رو بگیره؛
مهم نیست بعدش چی‌کارش می‌کنن، مهم اینه که هوای پریدن (افتادن) از سرش می‌ره؛
درست عین ماهی‌ای که از آب بگیری
و قبل از این‌که سرش‌ رو ببُری، خودش خفه شه...

□ □

...
مثلاً همین قبرستون خودمون،
که قراره من و تو رو توش دفن کنن؛
چشه؟
...
نپیچونیا...



یه عالمه سی.دیِ پیانو، دی.وی.دی، های کوالیتی، اوریجینال، اجرای اصل بِتووِن و موتذارت، اتریش، می‌خرم.
می‌یام رو به روی تی‌.وی می‌شینم و سی.‌دی ها رو می‌کنم تو دستگاه.
چشام‌ُ می‌بندم.
...
مرتیکه بی‌همه‌چیز؛ گفته بود آخرش تک‌نوازی داره، نه تام‌و‌جری...



سوت می‌زنم.
توی برف راه می‌رم و سوت می‌زنم،
سعی می‌کنم با تم خودم سوت بزنم
و خارج نشم؛ که بخوام برای برگردوندنش لایی بکشم.
راستش { همیشه می‌ترسیدم وسط پیانوهاـت، ریتم بگیرم و سوت بزنم. اما هیچ‌وقت نشد. همیشه اون‌قدر غرق می‌شدم که حباب‌هام قبل از رسیدن به سطح آب – که بخواد صدا بدن – خفه می‌شدن. } ترسیدم،
باز...

سوت می‌زنم.
خودم‌ُ پرت می‌دم توی برف
و سوت می‌زنم (برفها لای لب‌هام قلقلک‌شون می‌گیره).
بلندم که می‌کنن، می‌بینن سالم‌ـم، اما دارم سوت می‌زنم؛
خنده‌شون می‌گیره!، من هم...

خوبیِ پیانو اینه که می‌تونی وسط‌ـش بخندی بدون این‌که اونایی که چشم‌ـاشون بسته‌ست بویی ببرن؛
خوبیِ پیانو اینه که جای عشق و لب‌خند و دکمه و یقه توش جداست؛
خوبی پیانو اینه که نمی‌شه جلو هر کس و ناکسی کشیدش بیرون و زدش؛

و تو
خیلی از این خوبی‌ها رو
بلد نبودی، ولی یادم دادی...

و من تصمیم گرفتم باور کنم
پیانو خوبی دیگه‌ای نداره؛
و اینایی که مردم می‌گن شایعه‌ست که خودشون رو توجیه کنن که - چون فشار گاز کمه و در شُرف بابا شدن هستن – گرم نمی‌شم ...

و وقتی این‌و به تو گفتم
تصمیم گرفتی عوض کنی
پیانو رو،
along with
من‌ـی که دو سه سالی روش لم داده بودم...


پ.ن.

گفتی بذاریمش دم در؛
اما من ترسیدم
- اثر انگشتام روش بود –

گفتم بذاریم تو حیاط پشتی، گربه‌های ولگرد که شب تنها برگشتن خونه، به‌جای این‌که با هم ور برن، هی بپرن روش و خوش‌حالی کنن!
خندیدی...

گفتی بذاریمش دم در؛
اما من ترسیدم
- خیلی چیزهای دیگه روش بود –
- کافی بود بو بکشی –

گفتم می‌خوای بشکونیم‌ـش و با سیم‌اش یه هارپ‌ـی، چیزی بسازیم؛
خندیدی...

گفتی بذاریمش دم در؛
...

گذاشتیم‌ـش دم در.

شب اوّل برف بارید روش.
مطمئن بودم یه سرمای اساسی می‌خوره و سیماش صدای گلوی من‌و می‌ده...

فرداش که از سر کار برگشتم، برده بودنش
along with
تویی که اثر انگشتا و هزار جای دیگه‌ات روش بود...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.