Congratulations before demand | |
|
دوربین را بر میدارم و میدوم توی شهر!
میگویند سوژه زیادپیدا شده؛ ندیدهای این همه عکاس ها را؟ ... دوربینـم باتری ندارد، خودم هم. ... بر میگردم، غصهام میگیرد و میخوابم؛ خواب میبینم دوربینـم باتری دارد اما باران میبارد... خیس میشوم، بیدار میشوم باران باریدهاست... □ □ □ مرخصی استعلاجی باید بگیرم بروم هروی را دودستی تشویق کنم... قهرمانها که نمیمیرند؛ فقط فراموش میشوند... □ □ □ همهی زندگی پر از تُف شده که مرامی نمیاندازمـش نه که فکر کنی ادای تیریپ تمدّن و اینهاست، نه! میترسم تا برسم خانه، از خشکی ترک بردارم... □ □ تاریخ هر چند وقت یکبار - هر از گاهی که حوصلهاش سر میرود و عمهاش بیوه میشود - ما را خفت میکند و تکرار میشود، تانیا. این را گفتم که فکر نکنی دفعهی اوّلیـست که شب تنها میخوابم نمیخوابم یا با گریه میخوابم... این را گفتم که فکر نکنی دفعهی آخریـست که شب تنها میخوابم نمیخوابم یا آرزو میکنم کاش بیدار بودی... |
9:11 AM |