Modus Vivandi not on FAQ | |
|
با این بالهای شکسته، تانیا
حتی تا سر خیابون هم نمیشه رفت؛ چه با شالاپ شالاپ، چه با تب و تاب. □ پیری، تانیا خودش مهمترین عارضهی پیریـه. فراموشی، بیخیالی، بیمیلی، فراموشی، علاقه به پسانداز و انقلاب صغیر و کبیر و صندلی متناوب و فراموشی و بیمیلی همه بهونهست. پیری شده بهونهای برا توجیه فراموشی فراموشی شده بهونه برا بیمیلی بیمیلی هم بهونه برای اثبات پیری. دروغ نمیگم. □ من اما، - بر عکس تو - معتقدم اگه خیلی حرفهای شی میتونی آخرین حبهی قرصـت رو بذاری برا خصوصیترین لحظات؛ اونجا که باید خودت رو غافلگیر کنی که پسر اوه پسر! هنوز مونده... هنوز مزه میده... هنوز باش میشه تا سر کوچه رفت و مسیر برگشت رو گم نکرد! گور بابای بال و میل و خیال. □ سیصد و شصت و پنج، □ □ □ تا یادم نرفته، این را هم بگویم فراموشی خیلی بدتر از بیمیلی است؛ نمیدانی میل داشتهای یا الآن ته کشیدهای... □ حتی با پاییز هم یادم نمیآید. تانیا، جای دندانهای موشهای سفید و کرمهای نرم روی مغزم مانده اما شک دارم تو زیرشان بوده باشی. غم هم نیست لامصّب آخر... □ ساعت، آتش، دستهای نازک تو، دستهای کوچک من، سرما، عروسک، سرما، انتظار، ... همهشان را دارم جا میگذارم خانه پدریام. مادر حتماً لازمشان دارد؛ باشان هزار شال و کلاه برایم میبافد تا دفعهی بعد که آمدم دور بینیام بپیچانمشان شاید یادم بیاید چگونه یادم میآمدی... □ قرارست دیگر دیر نشود؛ قرارست بروم به همانجایی که میترساندمت اگر نیایی بروم! ... ترسو هم نبودی آخر... |
2:18 AM |