† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
First, but not the least, bitter moon



تانیا، تانیا،
وادارم می‌کنی...

مثل پدر‌ژپتو که سال‌ها بعد از مراسم نامزدی پینوکیو،
تکه چوب گرد و بینی‌گونه‌ای را دید
و هوس کرد...



تانیا، تانیا،
وسوسه‌ام می‌کنی...

مثل پدرژپتو، وقتی توانست ارّه را صاف بگیرد توی دستش‌‌و بدون این‌که بلغزد، تا ته‌ش را برود. بعد حس کند که پیر نیست و دلش می‌خواهد هنوز شرط‌بندی کند
تا یا گرسنه بخوابد، یا با شکمی پر از کباب برّه...



تانیا، تانیا،
تا صبح بیدارم می‌گذاری...

وقتی وسط‌ش زنگ می‌خورَد
و تو با لب‌خند
می‌روی...

تا صبح
روی کاناپه
رو به در
با همان توهمات پنجاه و دو سال بیش
یک سال می‌نشینم...
و به پوچی پنجاه و یک سال پیش می‌رسم
و پنجاه سال دیگر صبر می‌کنم
تا یادم بیاید اسمت چه بود،
تانیا.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.