† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
To whom I'm talking {,/./?} or hyper renewal protocol's faults



موعود وعده داده که می‌آید.
موعود، خودش گفته.
موعود گفته که منتظرش باشیم.
موعود دروغ نمی‌گوید.
موعود باعث می‌شود تا صبح
{صندوق پست / گوشی تلفن / موبایل / پنجره }
را بغل بگیریم و بخوابیم.

موعود یک‌بار هم به خوابم آمد.
گفت می‌آید.
خوابم را بغل گرفتم.

سال‌هاست که وسوسه می‌شوم بیدار شوم.
بیدار شوم و بگویم دروغ گفته، داریم
{خسته می‌شویم / گرسنه / کور / می‌میریم}!
و نیامده‌است.
اما می‌ترسم.
می‌ترسم وسط خطابه‌ام سر برسد و من
دیگر هیچ‌وقت نتوانم موقع خواب سرم را بالا بگیرم.



تمام روز، تمام پنجره را...
تمام پنجره را، تمام روز...
شب است، اما، اکنون.
درست مثل اولین بار.
غروب را، تماماً خوابیده‌ام.

تاریک که می‌شود، می‌نشینم پشت پیانو، پشت دود، پشت همه‌ی چیزهایی که موعود بتواند راحت بیاید و بدون این‌که بفهمم، باشد.
یا حداقل من این‌طور فکر کنم.
[در دل‌ـم داد می‌زنم] می‌شنوی؟!
اگر جواب بدهد یعنی می‌شنود! اما دارم خواب می‌بینم.
اگر جواب ندهد یعنی می‌شنود! می‌شنود چون من دارم ادامه می‌دهم. تمام که شد، آن‌وقت تصمیم می‌گیرم بخوابم یا بیدار شوم یا باور کنم.

□ □ □

آن‌قدر به سایه‌اش آب دادیم که پیر شدیم،
فکر کردیم آخرین تک‌شاخ روی زمین‌ـست؛
نمی‌دانستیم این هم سرکاری است! برای مایی که هیچ‌وقت ایمان نمی‌آوریم...

□ □

برای انسان کوچ‌‌نشین،
سکس
به‌ترین [عدم]انگیزه بود
تا یک‌‌جا بماند و کوچ‌ـش به غلت‌زدن در تخت تبدیل شود.



می‌دانی، راستش انسان‌ها زیادی گوشت‌خوار شده‌اند.
همین وقت را اگر می‌گذاشتند سیگار می‌کشیدند یا قرص اعصاب می‌خورند یا جلوی شکم‌ـشان را می‌گرفتند که زیاد نشوند، چیزی ازشان کم نمی‌شد. بقیه‌ی برّه‌ها را گرگ‌ها می‌خوردند. گرگ‌ها.
کسی به گرگ تهمت می‌زند، مگر؟



دنبال یک هَپی‌اِند می‌گردم. که شروع کنم و دست همه را بگیرم و با هم برویم آن‌جا. لای چمن‌ها غلت بخوریم و تا صبح بخندیم. بعد برای فرشته‌ی آبی و اسب سفیدش دست تکان بدهیم تا بروند خانه‌شان. بعد برگردیم خانه و فکر کنیم که آیا الآن آن‌قدر که مطلوب نویسنده بود خوش‌حال هستیم یا نه؟

□ □ □

از جلوی تمام کافه‌های پاریس رد می‌شم.
بوی همه‌ی سیگارهاشون رو حس می‌کنم.
بوی گرم خروج از زندگی
بوی گرم بازگشت به زندگی
بوی گیجیِ ناخودآگاهِ خواسته‌شده.

شب،
زیر تمام پل‌های پاریس می‌خوابم.

□ □ □

از بچه‌گی عادت نداشتم بشینم ستاره‌ها رو بشمارم؛
اما می‌دونستم آدمای بی‌کاری پیدا می‌شن که ...
شونصد و هشتاد و نه یا شیصغد و نود و پنج،
تو که خوابیده‌ی در هر حال آخرش.

اگه بیدارت کنم و ازم بپرسی
شونصد و هشتاد و نه بود یا شیصغد و نود و پنج،
بعد من هاج و واج بمونم،
اون‌وقت فکر می‌کنی که تمام شب داشتم تو رو نگاه می‌کردم.
اون‌وقت می‌فهمی که تمام شب داشتم تو رو نگاه می‌کردم.
اون‌وقت دیگه نمی‌خوابی
و شروع می‌کنی به شماردن ستاره‌ها...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.