Mature by experiences, Expert by Maturity | |
|
استیصال نیست،
که غماندود شدهایم. باید اتفاقی بیافتد، آخر تا کی باید به غبار آتشفشان دل ببندیم؟ تو [هم][که]، رودها را، دریاها را، اقیانوسها را از من گرفتهای؛ تا از دهان تو ماهی بگیرم. □ استیصال نیست، حتماً قسمت همین بوده -- دیر یا زود، بعدیهایش هم میرسد. در روزنامهها ننوشتهاند، بهتر! اگر مینوشتند، آنقدر تصنعی میشد که فکر میکردم خیلی وقتست اتفاق افتاده. قلاب به گوشهی دهانت گیر میکند ... از این بالاتر؟ که چه؟ □ شُکر. امید. آینه. □ تقصیر خودمان است؛ فکر کردیم از همین چشمهایـم میسوزند. نه، تقصیر آتشفشان نیست. دلـش میگیرد، خب. روزنامهها اما، صبر کردهاند تا غافلگیر کنند؛ من که کارم از باور گذشته اما... تقلا نمیکنی. ماهی باید جان بـِکّند. باید قدر تمام آبهایی را که ازشان عبور کرده - قبل از اینکه هوا تمام ریههایـش را پر کند - دست و پا بزند... □ مستأصل ماندهایم، ظهور نمیکند؛ میدانم. کرکسها نمیگذارند سنگ شویم؛ با کرمها، و لاشخورها... سنگها هم، آتشفشان که فوران کند، ذوب میشوند. چه برسد به کرکسها؛ کرمها، و لاشخورها... آکواریوم، دروغ است. هیچ نجاتدهندهای، هرگز، در آکواریوم ظهور نکرده. - حتی بعد از ظهور هم - هیچ نجاتدهندهای سری به هیچ آکواریومـی نزده. دریغ میکنی؟ از کرکسها؛ کرمها، و لاشخورها... □ □ □ سخت نیست؛ اسمش را گذاشتهند زندگی و تویش دستوپا میزنند... شبها هم میخوابند و صبحها [...]شان میآید اسمش را عوض کنند... □ سگیست؛ کتفهایـم که از پشت جمع میشوند، باز یادم میافتد که سگیست؛ سگی ِ دو شیفته، سگی ِ فولتایم، سگی ِ کُنتراتی! خواب میبینم داری بهم لبخند میزنی. میآیم جواب بدهم، لگد میخورم. از داخل. از سگ درونم - که کودک(ـه) را خورده - ! □ نمیشود کاریش هم کرد؛ گربه بشویم، میآیند دنبالمان و تا نـَ[...]ــِمان، بیخیال نمیشوند... غول بشویم، بر علیهمان کودتا میکنند... قهرمان بشویم، تحریممان میکنند؛ یا دنیا را گند قهرمان میگیرد... |
8:06 PM |