† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
BDSM as a discomfort -- Yet another yet



می‌خواستم سوپراستار بشوم؛
از همین‌هایی که آویزان‌ـشان می‌کنند روی دیوار
و بچه های محل - و مخصوصاً جی‌اف‌های گذشته، حال و آینده‌شان -
باهاشان بوی گردوی پودر شده می‌گیرند:
« ...
- حداقل زمان اصلاح: ۳ دقیقه با تیغ، ۱۲ دقیقه با ماشین
- سابقه‌ی حراستی: یک‌بار در پاییز
- حداکثر سرعت رانندگی: ۱۴۰ کیلومتر در ساعت
- رکورد پیاده‌روی یک‌ریز: کمی بیش‌تر از میانگین
- تعداد بخیه‌های خورده شده: صفر
- حداکثر میسدکال‌ روزانه: ۸۹ در تابستان
- حداکثر زمان بی‌خوابی مداوم: ۳۰ ساعت
- حداکثر زمان خواب مداوم: ۱۶ ساعت
- تعداد عکس‌های گرفته: هفده‌هزار
- متوسط سِلف‌ستیزفکشن: فلوئِنت
- بیشینه‌ی دفعات نارسیزیسم روزانه: 4 در زمستان
... »
کافی نیست؟

□ □

می‌خواستم سوپراستار بشوم؛
از همین‌هایی که تبدیل می‌شوند به افتخار و
قند توی دل ننه بابا - و اقوام درجه فلان - ‌ـشان
آب می‌شود وقتی روی جلد در پیت‌ترین سوپرستارفایندرها
جمله‌ی قصاری ازشان می‌بینند...
... که تو آمدی.

البته خیلی هم ربطی نداشت؛
نمی‌آمدی هم همین بود،
بودی هم همین،
رفتی هم.

اما اگر صبر می‌کردی سوپراستار بشم،
قول می‌دادم جمله‌ی قصارم چیزی راجع به تو باشد؛
چیزی که تو را هم سوپراستار کند
پیش بچه‌های محل - و جی‌اف‌های گذشته، حال و آینده‌شان -
گرچه ممکن بود ننه بابایت فحش‌ـم بدهند.

□ □

زیگ هم تأیید کرد،
هیچ ریشه‌ای در بچه‌گی‌ام ندارد.

آن موقع‌ها نه تو بودی،
نه جای خالی‌ات،
نه گینـِزی که بتوان ازش به رکورد بودن روزمرگی‌‌ها ایمان آورد.

آن موقع‌ها
رکورد خیالی تیله‌های بچه‌های محل
دست همسایه‌های خیالی‌ای بود
که سوپراستارفایندرها، خیلی زود، دزدیده بودندشان.
جی‌اف‌ها شب‌ها خواب‌شان را می‌دیدند و بی‌اف‌ها انگیزه.

آن موقع‌ها
چیزی مثل خدا،
- که همیشه یادم می‌رفت به ناخودآگاه‌ـم دایورت‌ـش کنم -
شب‌ها بذر ِ انگیزه روی تخت‌م می‌پاشید.
سوپراستارشدن ِ تیله‌ای را دوست نداشتم آخر؛
به اقتدار خدایم لطمه می‌زد.

□ □

هنوز هم بساط همین است.
موازی با وظایف شرعی‌ام
- که وقتی سوپراستار شدم، از این‌ها به عنوان فشارهای اجتماعی وارده بر هر سوپراستار مستقلی یاد خواهم کرد -
خواب می‌بینم.
گرچه الآن کار سخت‌تر شده‌است،
باید دنباله‌ی جمله‌ی قصار جدیدی بگردم؛
چیزی که بتوان با آن، سر ننه‌ بابای من،
و تو،
و جی‌اف‌های بی‌اف‌های محل،
هم‌زمان شیره مالید...
و قند توی دل تو آب بشود،
بدون این‌که گردوهای بقیه را پودر بکنی و
گناه‌شان بیافتد گردن من.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.