\beginR | |
|
از مسکو هم رد شدیم و تو، هنوز خوابی. مسکو اما بیدار بود و برات دست تکون داد. من بهش گفتم تو خوابی؛ اما اون مثل یه ناشنوای حرفهای برات دست تکون داد.
اول کوپهی ما از مسکو رد شد. بعد کل قطار از مسکو رد شد. بعد دستهای لعنتی مسکو غیب شد و من حدس زدم دستتکوندادنهاش باید تموم شده باشه. ولی تو خواب بودی. قطار بیدار بود اما؛ و دید از مسکو رد شدیم. من هم بیدار بودم؛ ولی سعی کردم بهروی خودم نیارم که داریم از مسکو رد میشم. مسکو اما، هیچوقت یادم نمیره؛ یه جور خیلی خاصی دست تکون میداد. یه جوری که مطمئنم اگه بیدار بودی، ناخودآگاه هم که شده، براش دست تکون میدادی. اما تو خواب بودی. میرسیم و تو بیدار میشی. تو بیدار میشی و قطار میخوابه. تو بیدار میشی و مسکو میخوابه. تو بیدار میشی و من، هیچوقت دلم نمیخواد برات از مسکویی بگم که وقتی خواب بودی برات دست تکون میداد. □ پیاده میشی و برات دست تکون میدم. هر کاری میکنم، یه دست تکون دادن خیلی خاص نمیشه. اما تو، همین تلاش رو هم اگه نکنی، بازم دستتکوندادنت منحصربهفرده. یه مسکوی بالفطرهی متحرک، که ساخته شده تا قطارها موقع رد شدن از کنارش سوت بزنن. □ تا قطب خیلی راهه. ای کاش برنامهی حرکت قطارها طوری بود که مسکو نداشت. ای کاش برنامهی حرکت قطارها طوری بود که تو و مسکو، هیچوقت تو یه لحظه به هم نمیرسیدین. ای کاش مسکو تا وقتی برگردیم خواب باشه، اون وقت منم میخوابم و آروم تو خواب برات دست تکون میدم. |
3:57 AM |