Same Quandome, Same rap(e) channel | |
|
آماتور یعنی احمقای نیمهمتمدّنی مثل من
که قبل از خواب، شببهخیر رو با لبخند نارنجیشون میریزن تو چایی پارتنرشون، بعد دو دستی میچسبنش که نَمیره... □ □ □ دنیا رو لعنتیهایی مثل من و تو میچرخونن؛ و وقتایی که ما خوابیم ... همم... وقتایی که ما خوابیم، حتماً بقیهی لعنتیها بیدارن؛ و وقتایی که اونا میخوابن ... همم... من خیلی خستهام؛ تو نمیخوای بیدار شی؟ □ □ □ چشمای تو، منو یاد اف.دی.دی میندازه. سازندههای اوّلیهش، خودشونم نمیدونستن چی میخوان بسازن؛ یه جور اینپوت دیوایس ساختن که میتونسته خروجیم در کنه. حالام که سی.دی و دی.وی.وی اومده، فقط باید هر روز صبح که پیسی رو روشن میکنی، یه خرخر احمقانه بکنه. اونقدر احمقانه که هر احمقی، بخواد نخواد، میفهمه هنوز هم فوتنُتهای تاریخ رو باید بهدنبال کشید و باهاشون ساخت... اف.دی.دی منو یاد چشمای تو میندازه. □ □ □ میترسم. که برگردم و تو نباشی؛ با اینکه هنوز گرمی. میترسم. مثل وحشتی که - قبل از زدن کنترلسی دوباره - از پاکشدن کلیپبرد دارم، وقتی خالیِ خالیه... □ کلیک میکنم. تو مییای. بزرگ میشی. میخندی. یه خندهی فولاسکرین. یه خندهی پرمننت که میشه گذاشتش بکگراند. برقا میرن. تو میری. برقا مییان. تو هنوز هستی. تو همیشه همونجا هستی. همیشه روت که کلیک میکنم، میخندی. بعد روت وای میستم و مثل یه قهرمان داد میکشم. میدونم اگه پیروز بشی هم، زیر پاهای منی؛ و داری میخندی... ولی داری میخندی... □ میدونم؛ هایبرنیت شدن کاری نداره؛ فقط باید قول بدی که همهی خوابهات رو تا وقتی من بخوام، فراموش کنی؛ و بهم قول بدی که تا وقتی من بخوام، چشمات رو بسته نگه داری... □ □ □ آدمهای پستی مثل من و ولادیمیر، میمونیم و میمونیم و میمونیم و عاشق احمقایی مثل تو و ماریا میشیم و میمونیم و میمونیم و هیچ وقت دیگه بزرگ نمیشیم... □ آدمهای احمقی مثل تو و ماریا، میشینین و میشمارین و میشمارین و میشمارین و وقتی آدمای پستی مثل من و ولادیمیر عاشقتون میشن، سریع تر میشمارین و زودتر بزرگ میشین... □ دیروز به ماریا گفتم که دوس دارم وقتی بزرگ شدم پلیس بشم. دلم نمیخواست بفهمم داره میخنده یا نه؛ امّا مطمئن بودم میخواد راجع به اکسپایریشِن یه چیزی بگه... با اینکه مطمئنم از تو احمقتر تو دنیا پیدا نمیشه، امّا به طرز وحشیانهای امیدوارم ولادیمیر به پستی من نباشه... □ □ □ بیدار شو میدونم نخوابیدی؛ میدونم این یه خواب کلاسیک با بدنهی چوبی قهوهای پررنگ نیست؛ میدونم با این حال تو بهتر از هر کس دیگهای بلدی یه خواب کلاسیک با بدنهی چوبی پررنگ رو طوری واکس بزنی و برق بندازی، انگار که تازه بیدار شدی؛ میدونم... امّا بیدار شو؛ لطفاً، ... □ □ میمیری؛ این یعنی من به نیمهی عمرم نزدیک شدم و چشمات قراره بشن سابجکت نیمهی باقیموندهی عمرم... تار میشم؛ این یعنی اون یکی نصفهی آخرشم پرید و تو هنوز داری میمیری... میخوابم؛ این یعنی بیابریمهام دارن تموم میشن و تو... تو خیلی وقته رفتی... □ □ با من حرف بزن، اینجوری نه تو میمیری نه من... |
2:51 AM |