† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
"Hello World!", begged the young man in jean.



... اما من هم‌چنان می‌کَنَم و می‌کَنَم و می‌کَنَم،
و همه‌چیزایی رو که پیدا می‌کنم،
می‌دم به‌ت؛
تا قاب‌شون کنی و ببری یه‌جای به‌تر دفن شون کنی...

□ □ □

می‌شم یکی از همون پاپـِت‌های مسخره‌ای که آویزون‌م می‌کنی بیرون پنجره...



شب می‌شه. همه‌ی پاپــِت‌ها رو می‌چینم رو حصار دم در. من ازشون نمی‌ترسم. هیچ‌کی ازشون نمی‌ترسه. حتی خودشون...



آتیش می‌گیریم...
مترسک،
اگه سگ‌م بود،
پای مزرعه می‌موند و می‌سوخت.

آتیش‌ش می‌زنم...
مترسک فرار می‌کنه.
همه‌ی خاطرات‌ش گیر می‌کنه به حصار؛
اما در می‌ره...
خدا براش کف می‌زنه.

آتیش‌و خاموش می‌کنیم...
حتی کلاغ‌های پیر هم می‌دونن،
خاطرات نیمه‌سوخته رو نمی‌شه به این راحتی‌ا ری‌سایکِل کرد؛
حتی اگه باد بیاد،
حتی اگه مترسک التماس کنه،
حتی اگه خدا م بخنده...

□ □ □

هنوزم می‌میری.

نمی‌دونم،
شاید این ژوکریه که باید قبل از خواب،
یه دور به همه بخنده...

... یا شاید این،
صرفاً،
فقط،
توالیِ رقت‌انگیزِ محوشدنِ همه‌ی توهای معاصره؛
وقتایی که من لب‌خند می‌زنم،
و بعدش،
که صدای لب‌خند تو نمی‌یاد،
چشمام‌و باز نمی‌کنم...

□ □ □

می‌خوابم،
این ساده‌ترین راه برای ری‌کریت شدنِ یه ابله مثل منه؛
وقتایی که تو خوابیدی،
و من نمی‌تونم دکمه‌ی ری‌کریتِ‌ت رو پیدا کنم.

بیدار می‌شم.
نمی‌دونم هنوز ری‌کریت شدم یا همون قبلیه‌ام.
تو هنوز خوابی اما؛
امیدوارم تو تو خواب ری‌کریت نشده باشی.

بیدارت می‌کنم.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.