reacts of the final prostitute on my diary -- the dance floor's gray | |
|
باورم شده بود که،
شکلکهای مسنجر، میتونن، همهی اداهایی که میخوام رو، بدون سرفه، عطسه، خمیازه، لهجه، ترس، لودگی، خجالت، خنده، تمسخر، دلتنگی، اندوه، خستگی یا سوء تعبیر برات در بیارن. امّا ورژن مسنجر من، از اونی که تو هر روز استفاده میکنی یه شببهخیر و نیم، قدیمیتره... □ □ □ من بهش نمیگم دلتنگی، اگه همهی قهوهها مزهی «ویش یو ور هیــِر» بدن؛ اما بهش میگم بدبختی، اگه تمام روز رو، تو اتاق تنها، داد بزنی «ویش یو ورنت هیــِر»... □ خوبی اینجا اینه که، میتونی تا هر موقعی از صبح که دلت بخواد، زیر نور لاشی آفتاب دراز بکشی و برای هر غریبهای که از رو به رو مییاد، تا کمر از بالکن خم شی و بپرسی از اینجا تا قطب خیلی راهه؟ □ من بهش میگم ترس وقتی ـ با هر بهونهای ـ روت نشه بین یه عالمه احمق به طرز احمقانهای داد بزنی «من احمق نیستم»... □ □ □ با این پاییز که بیاد، و برگا بریزن مثل همیشه، و من دوباره عاشق نارنجی بشم مثل همیشه، و من دوباره با یه پیرن سردم بشه مثل همیشه، و همهی دختربچههای سبز و آبی بترسن مثل همیشه، و همهی پیرمردای پارک دوباره سیگار بکشن مثل همیشه، میشه صد و بیست و دو سال و نه ماه که ندیدمت برای اولین بار... |
1:42 AM |