PornMoon, champ’s fatigued rheums | |
|
- اگه من برم چی میشه؟
- هیچچی. یه قهرمان پلاستیکی میشی که آویزونت میکنم تا سر هر تقاطع کلی تلوتلو بخوری. - و اگه نرم؟ - سر یکی از تقاطعها، اون قهرمانه زنجیرش پاره میشه و زیر دست و پا گم میشه... □ □ □ ساده حرفزدن ما، صرفاً مثل مسابقهی دو تا شطرنجباز حرفهای میمونه که در عین ترحم، و تلاش برای طبیعی جلوهدادن قضیه، سعی میکنن زودتر رو ساعت ضربه بزنن تا لبخندشون بیشتر کش بیاد... □ □ □ بهش میگم : من میخوام بخوابم. جواب نمیده. با صدای بلندتر میگم: من میخوام بخوابم. بازم جواب نمیده. این بار داد میزنم... ... وقتی بر میگردم، همهی دیوارهای چوبکبریتیای که پشت کتفم ساخته بود، خراب میشه و تخت پر از کبریت شکسته میشه. مثل یه مزرعهی خشک که یه غول مهربون از روش رد شده باشه... میگه: شب بهخیر. و من فکر میکنم که یه مترسک سوخته بیارزشتره یا یه مشت علفِ هرز دستچین شده... □ □ □ ترس چیز بدیه. ترس خیلی چیز بدیه. من نمیترسم. من از هیچچی نمیترسم. من نمیترسم. من گریه نمیکنم. من از ترس گریه نمیکنم. من دلم برات تنگ شده که گریه میکنم. و از این میترسم که یه روزی دلم از این تنگتر بشه و نتونم گریه کنم... |
10:31 PM |