The abbreviated form of a winter; emotional sarcasm | |
|
حسرت…
هنوز… غیره… □ دنبال واژه میگردم؛ از همانهایی که تو لایشان گم شدی؛ گم، محو، بزرگ، پیچیده… تقصیر خودت بود، از اول هم بالغ بودی… □ فصل هم، میشود واحد زمان باشد؛ مثل روز، مثل ماه، دقیقه، تپش، عمر - از همان یکبار مصرفها، با اشانتیون خوابهای لزج- تو، - خالی، ساده، تهی، خاکستری کمرنگ- زمستان، معجزه، وهم، حریم و همهی عطرهایی که آن روزها را به یاد میآورند - از بدون تولد، سبز نه- و همهی ترانههایی که آن روزها را به یاد میآورند - حلقه، ناگهان، ناخودآگاه، زرد- و همهی آن روزها ی لعنتی ی ساده ی قرمز شبانه که آرزو میکنیمشان که بیایند، نیایند، تکرار شوند، محو شوند، خاطره شوند، اسطوره شوند... راستی تو هم یادت هست کدام فصل بود؟ - لطفاً پس از مصرف با آب سرد بشوئید- همهی سمبولیسمهای مبتذل - تا آنجا که من حفظ کردهام، ویرگول آبی تیره- به پاییز ختم میشود یا بهار یا یکی از همین سالهای اخیر... دقیقاً، اخیرترین روزی که شعر میخواندیم بو میکردیم قید میساختیم و ته ِ همهچیزمان بدون نگاه به آینده - توحش رویائی پاک، توحش رویائی عزیز، مات- گم بود یا سمبولی از گم شدن مثل تو مثل من مثل پاییز مثل زمستان... |
9:59 PM |