Never for this sight | |
|
میرم میشینم زیر درخت پارک وسط دهکده. زنجیر دور گردن مترسک رو سر راه باز میکنمو تهدیدش میکنم اگه دنبالم بیاد باید روزهای تعطیل رو هم اضافهکاری بمونه تو مزرعه. اگه زیاد سمج بشه هم دیگه از پول بیمهش - که همیشه باش میره سیگار میخره - خبری نیست.
نیمکت چوبی فَلَکزدهی پارک چند وقتیه زنگ زده. دستام خیلی چسبناک شدن. میتونم بجای اضطراب داشتن آرزو کنم دخترک اسکیمو باز که مییاد تو جیبش یخ داشته باشه؛ تا موقعی که براش از صدای قطار توی کولر مینیمال میسازم، ازش به عنوان اَفترشِیو استفاده کنم... □ □ خواب میبینم خدا میگه نباید زد تو ذوق قهرمان. احمقانهترین پلـِیلیستم رو تو لوپ میندازم و برای علفهای هرز نطق میکنم که قهرمانها همیشه کثافتن. و از شما پلیدترن چون خدا قدرت کثافت نبودن رو تو وجودشون قرار داده. خواب میبینم قبل از خواب همه برام دست میزنن... □ □ یه اسکیمو پلاستیکی خریده بودم. یه اسکیموی قهرمان. یه اسکیموی ِ قهرمان پلاستیکی. یه قهرمان ِ پلاستیکی. یه جور مترسک. هر شب میکاشتمش نزدیک در ِ ورودیِ مزرعه تا اگه پری مهربون اومد از مزرعه ذرت بدزده، سر راهش اونم آدم کنه. بعد صبحش با هزار ذوق و شوق میرفتم نزدیک در ورودی و یه عالمه زمینو میکندم. ایکاش لااقل ذرتها رو نمیدزدید تا نخوام پول سنگ قبر رو از جیب خودم بدم... |
12:41 PM |