† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Global insuperability



پادشاه خسته می‌شه. وزیر خسته می‌شه. شاهزاده رو تختش دراز می‌کشه و رمان می‌خونه. دخترک روی لبه‌ی حوض راه می‌ره...
پادشاه خمیازه می‌کشه و سعی می‌کنه لودگی خودش رو با یه لبخند مظلومانه به رخ ملکه بکشه. وزیر اون‌قدر ناخوناش‌و می‌خوره تا یکی از ناخوناش خون می‌یاد. شاهزاده روی تخت وول می‌خوره و به استثنائات شجره‌نامه‌ی روی دیوارش زل می‌زنه. دخترک پاهاشو می‌ذاره تو آب حوض...
پادشاه چشماش‌و می‌مالونه ولی تعجب نمی‌کنه که همیشه بعد از ملکه بیدار می‌شه. وزیر غایبه. شاهزاده توی باغ یه نوکر بیچاره رو توبیخ می‌کنه. دخترک آب حوض‌و عوض می‌کنه...

□ □ □

اخبار اعلام می‌کنه که دانشمندا به این نتیجه رسیدن که آدم‌های لاغر دارن روز به روز لاغر‌تر می‌شن. من اون‌قدر قدم می‌زنم تا خسته‌شم. همیشه یه عالمه کار برای انجام دادن هست که حتی با یک برنامه ریزی دقیق و منظم هم نمی‌شه انجام‌شون داد...
اخبار اعلام می‌کنه که دانشمندا معتقدن آدم‌های چاق اگه از یه حدی چاق‌تر بشن، می‌میرن. سینما زندگی‌نامه‌ی من‌و گذاشته. تف بر جی‌پی‌ال. صورتم‌و که به شیشه می‌چسبونم فقط پفک می‌بینم و بادکنک‌هایی که قبل از ترکیدن، له شدن. حتی حرفه‌ای‌ها هم بعضی وقت‌ها جک می‌سازن...
اخبار اعلام می‌کنه که دانشمندا دسته‌جمعی رفتن سینما. مجری خنده‌اش می‌گیره. آخرین تلویزیون‌فروش شهر خودکشی می‌کنه، داروخونه‌چی استعفا می‌ده و ساعت‌ساز بچه‌دار می‌شه. مهمترین خاصیت شهر ما اینه که انقلاب‌هایی که با قربانی کردن یک نسل به دست میان، با سرنگونی یک کودتا فراموش می‌شن...

□ □ □

عادت داشت موقع خارج شدن از خونه هم، در بزنه و بگه «کیه؟». بعد در و باز کنه و تا دم در اصلی با اضطراب بدوه...
از وقتی دکترا بهش گفتن قلبش ضعیفه، یه نفرو استخدام کرد که بعد از باز کردن در خونه، با عجله به طرفش بیاد و بگه «نفهمیدم از کدوم ور رفت»....


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.