</html> | |
|
مشکل از پوتینهای جدید تو نیست که منو یاد خطهای موازی عمودی و جیغهای ممتد با کلاه میندازه. نروهای من، الکی الکی میافتن زمین و له میشن. میبینی؟! به همین سادگی، به همین الکیای...
باید یا جیب شلوارمو بدوزم. یا از بابانوئل بخوام برام یه شلوار با جیبهای محکم بیاره. حتی میتونم دیگه تنهایی تو خیابونا راه نرم... اما نمیشه. تنهایی راه رفتن خیلی سخته. بابانوئل که شبای جمعه تا صبح پای c2c میشینه. جمعهها هم همیشه هوا سردتره... به این نتیجه میرسم که کسی که هیچوقت شمارهاش توی دفتر تلفن مبایلم نیست، وجود خارجی نداره... این یه رسم قدیمیه. خیابونا جیغ میزنن. حتی گربههای ترسوی ولگرد هم انتظار همکاری و فداکاری دارن. بابانوئل invisible میشه. این یه رسم قدیمیه. هر کسی جای اون بود همینکار رو میکرد. البته بهجز خودش... خانم مهربون و محترمی که سمت راست میشینه، پشیمون میشه که کیفش رو با جسارت تمام میخ کرده به سمت چپش. جیبم داره پاره میشه. بابانوئل DC میشه... زمستون با تمام دارائیش میچرخه. عاشق شده. عاشق یه دختر تحصیل نکردهی خانهدار شهرستانی. بابانوئل میگه Be right back. یه جوری که همه باور میکنن بهجز خودش. مبایلم زنگ میخوره. شمارهاش نمیافته... بابانوئل استیتوسش رو میذاره sorry, I ran out for a bit. بعد idle میشه. من نگاش میکنم و موس رو میبرم روش. یه سری آدم دیگه هم موسشون رو میبرن رو من. بابانوئل اما بلده فقط با کیبرد کار کنه. و حس جدید بودنش برجستگیهای زیر اف و جی شدن. شده سه ماه و بیست دقیقه... نروهام خسته میشن. همیشه یا زیاد خوابیدن یا کم. اگر هم خوابشون نرمال باشه، همیشه یه چیزی برای نالیدن دارن. این رو نرو بودنشون ایجاب میکنه. مثل بابانوئل که همیشه ریش داره. مثل آسمون که جدیداً اونقدر پایین اومده که دیگه دستمون بهش نمیرسه تا بدبختیهامون رو ببندیم به نافش و با یه لحن لخت و خنثی بگیم because the sky is high... |
3:45 AM |