† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Somnambulistic



چراغ روشنه. هوا روشن می‌شه. تماشاچی‌ها می‌رن بخوابن. هیچ‌کس ناراضی نیست. هیچ کس راضی هم نیست. حتی هیچ‌کس از این‌که راضی نیست هم ناراضی نیست...

یه دختره گریه می‌کنه. یادش می‌افتم. یاد یه دختره که گریه می‌کنه. دختره محو می‌شه. بازم توهم. عینکم خیسه...

همه‌چیز یه توهم دقیق و با کیفیت از قهوه‌ای به خاکستریه. تو چشام تف می‌کنه و بهم یادآوری می‌کنه که زندگیش از اون وبلاگ‌هاییه که نوشته نمی‌شن ولی خونده می‌شن...

بهش می‌گم که من‌و یاد یه چیزی می‌ندازه. صدای بارون می‌یاد. تماشاچی‌ها هنوز کاملاً بیرون نرفتن. ما توی یه استوانه زندگی می‌کنیم. این‌و اونم می‌دونه اما تف غلیظش چشامو می‌سوزونه...

توی تناسخ قبلیش الکلی نبود. شاید صرفاً یه توهم از عطرش بود. من بهش لبخند زدم. اون با بک گراندش هم‌رنگ شد و رفت. عینکم‌و خشک کردم...

یادم افتاد قبلاً هم یه بار دیگه این‌جوری شده بودم...

وبلاگ‌هایی که نه نوشته می‌شن نه خونده می‌شن...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.