† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
who wet?



حس شرم و آرامش...
دقیقاً مثل وقتی که یه دوست قدیمی می‌گه:
«دیدی ترس نداشت؟»
...
حس آرامش و شرم...
دقیقاً مثل وقتی که یه دوست قدیمی،
فقط نگاهت می‌کنه
و می‌ترسی...

پ.ن.
بوی کهنگی می‌دن تمومشون...
□ □ □

بوی سرشار عطرت...
امروز بعد از مدت‌ها بررسی فهمیدم،
همه‌ی دخترهای شهر از عطر تو می‌زنند...
...
تو،
سمبل همه‌ی دخترهای شهر شده‌ای...
همه‌ی دخترهای شهری شهر...
که ادکلن‌های مخصوص می‌زنن تا من،
اونا رو با تو اشتباه بگیرم...
...
می‌شه یکی دست من‌و بگیره و از خیابون ردم کنه؟

□ □ □

کمینه‌ی ارتفاع دستهایم از سطح زمین،
روز به روز کمتر می‌شود...
و من از استغاثه دورتر...
...
نوک انگشت‌هایم بوی شهر گرفته است...
و کتف‌هایم، بوی شترمرغ...
...
می‌دانم،
دیر یا زود روزی می‌رسد
که باید غصه‌ی این را بخورم
که دست‌هایم در تابوت جا نمی‌شوند...
...
آمین...

پ.ن.
یادمه، دست‌های بریده‌ی مردگان رو ...
...
کسی فیلمی نداره که توش راجع به تقسیم عادلانه‌ی ارتفاع دست‌های مرده‌های دست بریده بحث کرده باشن؟


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.