essential addiction overdosed | |
|
وقتی تنها رفیق مشروعم،
پورناستاری از قبیلهی همسایه شد... حس کردم زمستان امسال میتوانم برای اولین بار با خیال راحت سرمایم را بخورم... □ □ □ فوقش از گرسنگی میمیرم دیگه... بدتر که نیست! ... پ.ن. مگر اینکه واقعاً بمیریم... □ □ □ یه روزی، یه جایی، یه کسی... البته خب لزومی هم نداره که یه روزی باشه... و لزومی هم نداره که جایی باشه... یا حتی کسی... ... بعدش از کادر که میریم بیرون، نور هی کم و کمتر میشه، تا این که صحنه کاملاً سیاه میشه... و من و تو میآیم روی صحنه... البته بعد از اینکه تماشاچیها سالن رو ترک کردن... پ.ن. دو و نیم رقم اعشار دیگه جا دارم... |
1:59 AM |