† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
|!



فرض کن not broken،
تو کار خودت‌و بکن...

□ □ □

خرگوش‌هایی که تو زمستون از گرسنگی می‌میرن...
خرگوش‌هایی که تو زمستون ایست قلبی می‌کنن و می‌میرن...
خرگوش‌هایی که تو زمستون ایدز می‌گیرن و می‌میرن...
...
خرگوش‌هایی که زمستونا می‌خوابن...

□ □ □

همه‌چیز را قسمت می‌کند
سهم ما را هم می‌دهد...

پ.ن.
و سهم من از یک شهربازی پر از سکوت، شب و خاکستری کم‌رنگ،
دودهایی است که در جهت عکس عقربه‌های ساعت می‌چرخند...

□ □ □

یه مانیتور که روش جای یه انگشته...
یه مانیتور که روش جای یه کف دست بزرگ و یه چشمه...
یه مانیتور که هر چه‌قدر می‌سابیش جای کف دست روش پاک نمی‌شه...
یه مانیتور که بعد از یه مدت می‌فهمی اثر کف دست روش، از داخله...
یه مانیتور سرد و خاموش قدیمی
که همیشه یه مانیتور می‌مونه
و برای پاک کردن اثر اون دست
باید شیکوندش...

□ □ □

و لاک‌پشت پیر چشم‌هاش رو بست و در حالی که خمیازه‌ی کج و کوله‌ای می‌کشید و ناخن‌هاش رو به هم می‌سابید، ژست لاک‌پشت بزرگا رو گرفت و گفت:
«خیلی خوبه که همیشه اولین تجربه‌ات با یه experienced باشه...»
و وقتی دید من ادای موجودات بدبوی ذره‌بینی رو در می‌آرم، بلافاصله ادامه داد:
«و بهتر از اون اینه که بعد از اولین تجربه‌ات یه experienced بشی...»


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.