|! | |
|
فرض کن not broken،
تو کار خودتو بکن... □ □ □ خرگوشهایی که تو زمستون از گرسنگی میمیرن... خرگوشهایی که تو زمستون ایست قلبی میکنن و میمیرن... خرگوشهایی که تو زمستون ایدز میگیرن و میمیرن... ... خرگوشهایی که زمستونا میخوابن... □ □ □ همهچیز را قسمت میکند سهم ما را هم میدهد... پ.ن. و سهم من از یک شهربازی پر از سکوت، شب و خاکستری کمرنگ، دودهایی است که در جهت عکس عقربههای ساعت میچرخند... □ □ □ یه مانیتور که روش جای یه انگشته... یه مانیتور که روش جای یه کف دست بزرگ و یه چشمه... یه مانیتور که هر چهقدر میسابیش جای کف دست روش پاک نمیشه... یه مانیتور که بعد از یه مدت میفهمی اثر کف دست روش، از داخله... یه مانیتور سرد و خاموش قدیمی که همیشه یه مانیتور میمونه و برای پاک کردن اثر اون دست باید شیکوندش... □ □ □ و لاکپشت پیر چشمهاش رو بست و در حالی که خمیازهی کج و کولهای میکشید و ناخنهاش رو به هم میسابید، ژست لاکپشت بزرگا رو گرفت و گفت: «خیلی خوبه که همیشه اولین تجربهات با یه experienced باشه...» و وقتی دید من ادای موجودات بدبوی ذرهبینی رو در میآرم، بلافاصله ادامه داد: «و بهتر از اون اینه که بعد از اولین تجربهات یه experienced بشی...» |
1:56 AM |