† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
Photoless has just begun...



ما بزرگ می‌شویم...
ما مشروع می‌شویم...
ما وقتی صبحت از امنیت اجتماعی می‌شود، لب و لوچه‌هایمان آویزان می‌شود...
ما از هرچه قورباغه‌ی سبز رنگ است، بیزاریم...
ما وقتی روی کاناپه لم می‌دهیم، متوجه رشد سریع دستهایمان نمی‌شویم شاید چون نیازی به دعا کردن نداریم...
ما قلاده‌های زرین به گردن‌مان آویزان می‌کنیم...
...
تبدیل شده‌ام به یک توده‌ی منتظر خیس سرمه‌ای با گام‌های خشک...

□ □ □

وبلاگ‌هایی که هر کدام یک آدم ناطق هستند...
آدم‌هایی که هر کدام یک وبلاگ ناطق هستند...
...
پرم از رفتن، دشنام دادن، چرت‌های بی‌گاه و یأس‌های ساده‌ی آسمانی...

□ □ □

دخترک ناخن‌گیرفروش متولد روز سیزدهم،
هی، با تو ام... این‌جوری نگاه نکن لطفاً... به خدا من منظوری نداشتم...
می‌فهمی که؟ دلم می‌خواد وقتی سرت رو تکون می‌دی سرخ نشی...
...
تولدت مبارک...

□ □ □

ما عادت می‌کنیم...
ما لذت می‌بریم...
ما عادت می‌کنیم که لذت ببریم..
ما لذت می‌بریم که عادت کنیم...
ما عادت می‌کنیم که عادت کنیم...
ما لذت می‌بریم که لذت ببریم...
...
من دلم تنگ می‌شود...

□ □ □

دخترکی که هر روز صبح از مزرعه تا گورستان دوچرخه‌سواری می‌کرد...
دخترکی که هر روز صبح از گورستان تا مزرعه دوچرخه‌سواری می‌کرد...
...
دخترکی که در گورستان گندم می‌کاشت...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.