† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
bleeding... silhouettes fade...



صبح زود:
تیلدا... آهای تیلدا... کجایی؟... می‌شه اون تیغ ریش‌تراشی‌م رو برام بیاری؟... تیلدا... خودت می‌گفتی خوب نیست وقتی با یه خانم محترم قرار دارم صورتم زبر باشه... تیلدا... آهای تیلدا با تو‌ام... درسته که یه احتمالی هم می‌شه داد که اون من‌و نبوسه... ولی تیلدا... تیلدا... تیلدا هنوز خوابیدی؟... تیلدا دیرم می‌شه... تیلدا بدو آب یخ شده... تیلدا... تیلدا خب راستش من تو رو هم دوست دارم ولی اونم خانم محترمیه... تیلدا بچه نشو دیگه... تیلدا...

شب:
امروز روز عجیبی بود...
یه تیلدا و یه تیغ از دست دادم... یه بوس از یه خانم محترم گرفتم...
گلوم هم دیگه درد نمی‌کنه... فکر هم نمی‌کنم دیگه هیچ وقت درد بکنه... خانم‌های محترم معمولاً آدم‌های حرف‌شنویی هستن...

□ □ □

پینوکیوی عزیز،
من هیچ‌وقت به تو قول نداده بودم که آدم بشوی...
همه‌چیز به‌خودت بستگی داشت... و ایمانی که داشتی...

پینوکیو،
ایمانت را از دست نده...
دوستت دارم

پدر کوچولوی تو - ژپتو


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.