The all of you... 99... once more | |
|
فقط مواقعی اتفاق میافتد
که من - که هیچ مضرب صحیحی از دو نیستم - میپوکم... تحلیل میشوم... و بدون آنکه چیزی اضافه بیاورم در یک لیوان آب حل میشوم... ... نصفش مال تو... □ □ □ منتظر که میشوم سایهام تدریجاً دراز میشود بدون آنکه دستم کش بیاید... ... سایهام که - مثل تو - سه تا و نصفی میشود، میفهمم تو هم همین اطراف باید باشی... ... هی... یادت هست یه شب ما روی هم یه نصف سایه هم نداشتیم؟ □ □ □ صدای تمام جیغهایش... بوی جیغ تمام نگاههایش... نگاه خوشبوی تمام سادگیهاش... و تمام خاطراتی که پیش از تولد، مراسم زمزمهشان را هرچه باشکوهتر برگزار می کنیم... ... نود و نه، صد... برگشتم... |
11:54 AM |