you know, no title should be placed here. pay attention pal | |
|
اون وقتها اورکات اختراع نشده بود تا قناری کوچک و سلاخ تو hot-list هم بیفتن...
□ □ □ کلاغه به خونهاش نرسید... خودش خیلی دوست داشت برسه ولی ... ... میفهمی که؟ ... اقتضای شرایط بود... □ □ □ من سیاه و سفید شدهام... من میتوانم contrastم را بیشتر کنم... من میتوانم از همهی سایههای همهی درختهای بلند کوچه رد بشوم، بدوم... من میتوانم GIF دو رنگ بشوم... اما من سیاه و سفید شدهام... ... می فهمی که؟ چیزی تو مایههای همون زرد خودمون ولی خیلی سیاهترش... دقیقاً مثل ZWNJ ،Zero Width Non-Joiner، که فقط وقتهایی که حوصلهاش را ندارم باید ازش بهره بگیرم... □ □ □ نه، نه... مشکل پاهام نیست... دستهام داره روز به روز درازتر و درازتر میشه... انگار نه انگار که دو هفته دیگه من امتحان دارم... این آخر عمری هم خدا بازیش گرفته... شبا که میخوابم مییاد روم drag میکنه... بعد صبحها که پا میشم بالشم خیس میشه... یادمه میگفت: «همهاش یه جوب باریکه، کافیه یه پاتو دراز کنی و بپری ازش...» اما اصلاً فکر نمیکرد ممکنه دستام به کف جوب گیر کنه... کسی نمییاد کمک کنه اینا رو از پشت بوم آویزون کنیم تا بتونیم با خیال راحت دعا کنیم؟ □ □ □ پ.ن. ...می فهمی که؟ داریم تبخیر می شیم... این جوری دیگه مجبور نیستیم هر روز scrapbook ها مون رو پاک کنیم... It's a new turn on a blue day
|
12:37 PM |