new urland... congratulations | |
|
جزیره
سوار کشتی ات می شوی، کشتی تو را به همه جا خواهد برد، دریا طوفانی است و تو خسته ای...جزیره ای را پیدا می کنی... اینجا سرزمین پریان است، پریان مهربانی که هر شب رقص کنان برای تو آواز می خوانند ... چند روز می گذرد، حالت بهتر شده است، سوار کشتی می شوی. دریا باز طوفانی خواهد شد، تو به جزیره ای دیگر در میان طوفان ها می رسی، جزیره ای با کاخ های بزرگ و خوردنی های فراوان...چند روز می گذرد، تو دیگر گرسنه نیستی ... سوار کشتی ات می شوی ... موج ها تو را به سرزمین دیگری خواهند برد .. تو اکنون در سرزمین درختانی ... همیشه درختان را دوست داشتی. روزهای زیادی را آن جا می گذرانی...خسته می شوی، درخت ها برایت تکراری شده اند، تو می روی ... سوار کشتی ات می شوی و باز می روی...جزیره های زیادی را می بینی؛آنها را دوست داری ولی همه شان تو را زود خسته می کنند... سوار کشتی ات می شوی؛می خوابی، سکان را ول کرده ای... شاید چون دیگر هیچ جزیره ای را نمی شناسی و از همه چیز خسته ای... باد تو را خواهد برد، موج ها کشتی ات را به سوی سرزمین بی آب و علفی می برند ... جزیره را مه غلیظی فرا گرفته است، به کلبه ای می رسی، در را باز می کنی و روی تنها تخت کلبه می افتی...حالا بیدار شده ای ... پشتت را نگاه کن... من آن جا ایستاده ام؛ با همان لباسی که همیشه دوست داشتی..با همان بوی عطری که مستت می کند ... تو آرام شده ای و از پنجره ی کلبه به آسمان نگاه می کنی ... تو باز هم به جزیره ی پریان خواهی رفت ... به جزیره ی کاخ های زیبا و خوردنی های زیاد ... به جزیره ی درختان و ... اما این بار می دانی که جزیره ای داری که از آن جا آسمان پیداست .. جزیره ای که تا ابد برای توست .... جزیره ای که تا ابد برای ماست .... |
9:51 PM |