linux... I have been missing u, FC... | |
|
اوایلش فکر میکردم فقط مشکل لهجههایمان است. فهمیدن حرفهایش برایم مشکل شده بود... فکر میکردم درست میشود، اما واژههایی هم بودند که بههیچ وجه قادر به درک آنها نبودم. کمی که گذشت فهمیدم ما اصلآ به دو زبان مختلف حرف میزنیم که شبیه زبان آدمهاست... خندیدم...
یادم افتاد قبلآ هم یک شب هر جفتمان از پنجره اتاق به زمین نگاه کرده بودیم... لعنتی همهاش تقصیر زمین بود. نزدیک سیاره مشترک بین من و او... □ □ □ خسته شده بودیم... password مان را دادیم به خدا و گرفتیم خوابیدیم... اوه، بالاخره آفریده شدیم... □ □ □ کمی قهوه؟ مسلمآ نه... این روز ها خوردن قهوه هم نیاز به ریسمانی دارد که از عرش آویزان باشد... ریسمانی که با گرفتنش میتوانم همزمان عاشق پسرک مو سفید و دخترک مو خرمایی باشم... ریسمانی که خیلی وقت است بریده شده ولی تا آن سرش به زمین برسد، خیلی مانده... □ □ □ شاید حق با او باشد... ما یک ژوکر کم داریم... یا حداقل یک احمقی که نقش جوکر را بازی کند... یا یک دیوانهی بیکاری که آنقدر احمق باشد که تقاضای ما را بپذیرد و چند ساعتی ژوکر ما شود... یا یک .... اوه البته این بازی یک نفره هم نیست... فکر کنم بهتر است خودم ژوکر بمانم... |
9:32 PM |