† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
seek



چه عجب یکی بالاخره حال فلمین رو پرسید... راستش چند روز پیش که من چهار، پنج شب خونه نیومدم مریض شد... از اینا شده که هی سرفه می‌کنه... سینوزیت؟... بعد من هی پتو می کشم روش و براش چیزای گرم درست می‌کنم... بعد اونم همه‌اش لبخند می‌زنه و بعضی وقتا که خیلی تو چشاش زل می‌زنم گریه می کنه... یعنی فقط اشکاش می‌یاد...

راستش به اصرار اون دوباره اینجا رو باز کردم... وقتی فهمید هرم رو بستم یه جوری نگام کرد... انگار مال کس دیگه‌ای بوده و من به‌زور تصاحبش کردم... بازم اصلآ حرف نزد... اما این دفعه بلند بلند زد زیر گریه و نذاشت بغلش کنم... دقیقاً فهمیدم چه حسی داره... همون حسی که موقع بستن هرم، وقتی فلمین خواب بود، به من دست داد و پدولا مثل گاو من‌و نگاه می‌کرد...

راستی از وقتی فلمین مریض شده من و پدولا تقریباً هیچ کنتاکتی نداریم... آخه تنها رابط بین من و اون، فلمین بود... وقتایی که فلمین می‌خوابه و ما دو تا جفتمون دلمون براش تنگ می‌شه می‌شینیم پشت اون میز گرده و به هم زل می‌زنیم و هر کدوممون سعی می‌کنه به اون یکی ثابت کنه که بیشتر نگران فلمینه...


یاد این افتادم:
کسی که گل را می‌پرورد
همان نیست که عاقبت آن را می‌چیند.
آن که صدایت را می‌شنود
سرانجام،
همان نیست که به آن پاسخ می‌دهد.
آن که تو را دوست می دارد
همان نیست که تو را بوسیده است.



Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.