recognize a messenger, a me and an idiot in O(1) | |
|
چند روز پیش این پسره، بهنام میگفت توی سیستم آیپیهای جدید، بهازای هر مترمربع از سطح کره زمین، حدود دویست تا آیپی وجود خواهد داشت و مسلماً کم نمییاد!
فکر کردم... و یاد شرمندگی جبرئیل افتادم که فقط صد و بیست و چهار هزار تا پیغام deliver کرد... و حس تأسف خدا در مقابل بندگان صالحاش که به یه سری دلایل شخصی و امنیتی، فقط بعضیهاشون می تونستن پیامبر بشن... □ □ □ نمیدونم چرا بعضی روزها مثل امروز، اینقدر یهو نوشتنم میگیرد. آن قدر که مجبور میشوم حرف اول کلمههای کلیدی جملههایم را با کف ریش کف حموم بنویسم تا یادم نرود! کمی بعد که به اینجور رفتارهای احمقانهام فکر میکنم، یاد آدمهایی میافتم که اگر به اندازهی طول عمر متوسط یک انسان ضربدر تعداد آدمهایی که کار مفید در عمرشان می کنند وقت بدهند، تمام کارهای مفید آنها را انجام میدهند. □ □ □ لعنتی، وقتی شروع میکند به نازل شدن آدم را از کار و زندگی میاندازد و اگر در همان دقایق اول مکتوب نشوند بدجوری گند میخورد تویشان... هر چه بیشتر سعی کنی منطق و فکرت را در آنها دخالت بدهی، بیشتر تصنعی میشوند... و طعم یک حس یک دست desaturate شده را از دست می دهند... تازه میفهمم این پیامبران چه زجری میکشیدهاند... □ □ □ احتمالآ یکی از دلایل اولیه اختراع وبلاگ این بودهاست که مردم بتوانند چیزهایی را که نمیفمهند بدهند دیگران برایشان بفهمند... یا بهعبارت دیگر وحیهای شبانهی الهی را که اشتباهاً بر شخص دیگری نازل میشود، بدهند صاحب اصلیاش بخواند... □ □ □ نمیدانم خوشبختی است یا بدبختی… که مطالب یک ماه یک وبلاگ غیردرپیت در عرض دو شب بر شما وحی شود... اصلاً شاید ربطی به بخت نداشته باشد ولی چیزی شبیه این است که در برفیترین نقطهی دنیا رو به جایی که قرار است خورشید بالا بیاید چهار زانو نشسته باشی و تاگهان رعد و برق بزند… |
10:28 PM |