† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
me--;



و توجیه پیرمرد به زوج جوان، در حالی که آخرین قطره‌های بطری را می‌بلعید، این‌گونه ادامه پیدا کرد:
«خیلی باحالین... می‌خوایین چارتا آشغال مث خودتون هم به جمعیت کافت‌های دنیا اضافه کنین؟»

□ □ □

می‌گه:
یه دیواره که پشتش هیچ‌چی نداره...

یه کم فکر می‌کنم و می‌گم:
لذت واقعی وقتی شروع می‌شه که به‌خاطر یه Bug کوچولو توی source آفرینش، یه موجودی پشت اون دیواره خلق بشه...

□ □ □

چشم‌هام رو دوختم به پنجره‌ی نیمه‌باز که حفاظ فلزی‌ش هیچ‌وقت باز نمی‌شه... درخت نیمه‌بزرگ حیاط نوکش تکون می‌خوره... حس می‌کنم این رو قبلاً توی هیچ وبلاگی نخونده بودم... یا اگه خونده بودم، این حس بهم دست نداده بود...
باز هم تکون می‌خوره...

□ □ □

می‌گه:
دیگه بزرگ شدی...

فکر می‌کنم...
خب حتماً راست می‌گه دیگه... جدیداً هیچ اصراری ندارم موقعی که ازم می‌پرسن «شنیدی یه ترکه... »، بگم آره... یا این‌که وقتی status یه نفر تو messenger یه تیکه از lyrics یه آهنگیه که من شونصد بار شنیدمش، سریع بهش pm بدم و ادامه‌ی اون lyrics رو براش بخونم...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.