† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
>>



می بینم صورتم و تو آینه
با لبی خسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد
اون به من، یا من به اون، خیره شدم...

باورم نمی شه هر چی می بینم
چشامو یه لحظه رو هم می ذارم
به خودم می گم که این صورتکه
می تونم از صورتم برش دارم...

میکشم دستم و روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم می گه
من و توی آینه نشون می ده
می گه این تویی نه هیچ کس دیگه...

جای پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه ها
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا...

آینه می گه تو همونی که یه روز
می خواستی خورشید و با دست بگیری،
ولی امروز شهر شب خونه ات شده
داری بی صدا تو قلبت می میری...

می شکنم آینه رو تا دوباره،
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه می شکنه، هزار تیکه می شه
اما باز تو هر تیکه اش عکس منه...

عکسا با دهن کجی بهم می گن
چشم امیدو ببر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی می دن تمومشون...




Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.