با گهرهای فراوان | |
|
شاید دقیقآ اولین بدبختی ما این باشه که به زور به دنیا می آیم.
□ □ □ یکی از بدبختیهای دلچسب من اینه که برای خوشبخت شدن هم باید دعا کنم. اما بدون اینکه دعا کنم، بدبخت میشم... و بزرگترین خوشبختیم اینه که هر وقت بخوام میتونم جلوی سیل عظیم خوشبختیهای زندگی رو بگیرم... □ □ □ واقعاً خوشگله... زیبایی کامل با یک ذره عدم هماهنگی که باعث بشه توی تولید انبوه خستهکننده نباشه و حس خلاقیت و کنجکاوی بیننده رو تحریک کنه... درست مثل یه درخت سیب... □ □ □ و دختر آفتاب دستش رو دراز کرد تا برسه به ماه... ... حیف شد... نزدیک بود اولین قصهی بدون پایان آدمها ساخته بشه... |
7:26 PM |