† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
یک من، یک زندگی



سر اومد زمستون، شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون...

کوه‌ها لاله‌زارن، لاله‌ها بیدارن
رو کوه‌ها دارن گل گل گل، آفتابُ می کارن...

□ □ □

زمستون، بهار، تابستون، پاییز، زمستون...
زمستون، بهار، زمستون، تابستون، زمستون، پاییز، زمستون، زمستون...
زمستون، بهار، زمستون...
زمستون، زمستون...

□ □ □

ظهر تابستون، سرمای زمستون...
تو، من، تو...
من، من، تو...
من، من، من...
باشد، این یکی هم سهم تو...

□ □ □

صبر کنید، دارد یادم می آید؛
یکی به من گفته بود امروز باید بمیرم،
و من محکومم که زیر تمام قول هایم بزنم...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.