یک من، یک زندگی | |
|
سر اومد زمستون، شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون... کوهها لالهزارن، لالهها بیدارن رو کوهها دارن گل گل گل، آفتابُ می کارن... □ □ □ زمستون، بهار، تابستون، پاییز، زمستون... زمستون، بهار، زمستون، تابستون، زمستون، پاییز، زمستون، زمستون... زمستون، بهار، زمستون... زمستون، زمستون... □ □ □ ظهر تابستون، سرمای زمستون... تو، من، تو... من، من، تو... من، من، من... باشد، این یکی هم سهم تو... □ □ □ صبر کنید، دارد یادم می آید؛ یکی به من گفته بود امروز باید بمیرم، و من محکومم که زیر تمام قول هایم بزنم... |
4:21 AM |